سفرهای گالیور
در داستان "سفرهای گالیور" شهروندان لیلیپوت برای او غذا میآورند، لباس میدوزند. ...
هم چنین در سرزمین غولها، یک سیب از درخت میافتد و به پشت گالیور میخورد. دانههای تگرگ به او میخورند و ...
آیا جاناتان سویفت به درستی از عهدهی این مقایسهها و حدّ و اندازههای آنها برآمده است؟
آیا گالیور با ضربهی تگرگ باید میمرد؟
منتظر باشید...
متن انگلیسی داستان
در بخشهای نخست داستان گالیور میخوانیم که
In a little time I felt something alive moving on my left leg, which advancing gently forward over my breast, came almost up to my chin; when, bending my eyes downwards as much as I could, I perceived it to be a human creature not six inches high, with a bow and arrow in his hands
کمی بعد احساس کردم که موجودی زنده روی پای چپ من است و به آرامی به طرف سینهی من پیش میآید. تقریبا به چانهی من رسیده بود که چشمانم را چرخاندم و دیدم که یک انسان است با قدی کمتر از 6 اینچ که تیر و کمانی نیز به دست دارد.
آدمهای معمولی کمی کوتاهتر از فوت (182 سانتیمتر) هستند. و چنان که دیدیم آدم کوتولهها کمی کمتر از 6 اینچ قد داشتند. از همین جا معلوم میشود که نسبت قد آدم کوتولهها به آدمهای معمولی یک اینچ تقسیم بر یک فوت است. (یک فوت دوازده اینچ است.) پس گالیور باید کم و بیش 12 برابر آدم کوتولهها قد داشته باشد.
از این به بعد کار پیچیده نیست. فرض کنید که یک مکعّب دارید. اگر هر یک از یالهای مکعّب را 12 برابر کنید، به سادگی میتوان دید که مساحت هر وجه مکعّب 12×12 برابر میشود و در نتیجه مساحت کلّ مکعّب نیز 12×12=144 برابر میشود. هم چنین باز هم به سادگی میتوان دید که حجم مکعّب 12×12×12=1728 برابر میشود. از این رو لباس گالیور باید برابر لباس اهالی شهر لیلیپوت پارچه و کار ببرد و نیز او باید کم و بیش برابر آنها وزن داشته باشد و 1728 برابر آنها غذا بخورد.
اکنون ببینیم جاناتان سوییفت در این باره چه گونه نوشته است.
سوییفت در ادامه مینویسد که پانصد نجّار کوتوله عرّابهای چوبی ساختند و به کمک افراد بیشتری گالیور را روی آن بردند و سپس تا از قویترین اسبهای امپراتور این عرّابه را کشیدند. ببینید:
Fifteen hundred of the emperor’s largest horses, each about four inches and a half high, were employed to draw me towards the metropolis, which, as I said, was half a mile distant.
1500 تا از بزرگترین اسبهای امپراتور که هر کدام کم و بیش چهار و نیم اینچ قد داشتند، وظیفه داشتند تا مرا با عرّابه به شهر که نیم مایل دورتر بود ببرند.
چنان که میبینید تعداد اسب ها مناسب است. اگر نفر سوار بر یک کالسکه باشند، کم و بیش 1500 اسب لازم است تا کالسکه را بکشند.
حالا نگاهی به اندازهی رخت خواب گالیور بیندازیم.
the emperor gave orders to have a bed prepared for me. Six hundred beds of the common measure were brought in carriages, and worked up in my house; a hundred and fifty of their beds, sewn together, made up the breadth and length; and these were four double
امپراتور دستور داد که برای من رخت خوابی آماده کنند. و رخت خواب معمولی خودشان را برای من آوردند و در خانهی من 150 دست از رخت خوابها را به هم دوختند تا اندازهی رخت خواب من شد. سپس رخت خوابم را چهار لا درست کردند.
خب میبینید؟ سوییفت رخت خواب را هم درست دوخته است. رخت خواب گالیور باید کم و بیش 144 برابر لیلیپوتیها باشد. در داستان هم همین رخ داده است. امّا رخت خواب حاصل برای گالیور کمی نازک بود و به همین خاطر آن را چهار لا کردند و اندازهی 600 رخت خواب لیلیپوتیها پارچه برد. در ادامه برای گالیور لباس میدوزند.
Two hundred sempstresses were employed to make me shirts, and linen for my bed and table. … Three hundred tailors were employed in the same manner to make me clothes.
دویست خیّاط زنانه مامور شدند تا برای من پیرهن بدوزند و با کتان رواندازی برای رخت خواب و میز بدوزند. … هم چنین سیصد خیّاط مامور شدند تا برایم لباس بدوزند.
با نگاهی شتابزده ممکن است فکر کنیم که سوییفت خیّاطان را بیشتر از نیاز به کار گرفته است. گویی 144 خیّاط نیاز بوده ولی سوییفت پانصد خیّاط را به کار گماشته است. ولی او درست حساب کرده است. توجّه کنید که لباسهای گالیور باید از لباسهای کوتولهها ضخیمتر باشد. پس کار برای خیّاطها سخت بوده است و نمیتوانستند 144 نفری از پس آن بر بیایند.
نگاهی به غذای گالیور داشته باشیم.
I had three hundred cooks to dress my victuals, in little convenient huts built about my house, where they and their families lived.
من سیصد آشپز داشتم که نزدیک من در کلبههایی راحت و کوچک با خانوادهشان زندگی میکردند.
از شما چه پنهان، این سیصد آشپز کمی اغراق آمیز است. من بودم با تا 50 تا آشپز کار را راه می انداختم. حتّی اگر خانوادهی هر آشپز را پنج نفره بگیریم این سیصد آشپز در هر وعده باید برای 1728 نفر (یعنی گالیور) و 300×5=1500 نفر غذا فراهم میکردند یعنی سر جمع باید 3228 وعده غذا میپختند. با حساب جاناتان سوییفت هر آشپز تنها 11 وعده غذا میپخته است! (اگر تنها برای گالیور غذا میپختند، زحمت هر یک از آنان پخت 6 وعده غذا بود.) گر چه میتوانیم در نظر بگیریم که وظیفهی آشپزها تهیّه و حمل و نقل موادّ اوّلیّه نیز بوده است. هم چنین غیبت کارخانههای نوشابه سازی و مخلّفات دیگر را نیز ببینیم و زحمت آنها را نیز به آشپزها بسپاریم. ولی باز هم از دید من 100 آشپز کار را جمع میکردند و نیازی به 300 آشپز نبود. بگذریم. همین سیصد آشپز هم بالاخره عدد دور از ذهن و پرتی نیست. از سوییفت میپذیریم. شاید کار آشپزها را دائمی دیده است و نمی خواسته تا مانند خیّاطها زیر فشار کاری باشند.
در ادامه گالیور به سرزمین غولها میرسد که افراد آن دوازده برابر گالیور قد داشتند. جاناتان سوییفت در این سرزمین هم بسیار احتیاط میکند. مثلاً غولها برای تماشای گالیور در گروههای سی نفره میآمدند و گالیور برای صحبت با آنها با صدای بسیار بلند داد میزد. ماجرای برخورد یک سیب به گالیور را ببینید.
when I was walking under one of them, shook it directly over my head, by which a dozen apples, each of them near as large as a Bristol barrel, came tumbling about my ears; one of them hit me on the back as I chanced to stoop, and knocked me down flat on my face; but I received no other hurt.
هنگامی که من زیر یکی از آن درختها قدم میزدم او درخت را درست بالای سر من تکان داد و باعث شد ده دوازده تا سیب که هر یک به اندازهی یک بشکه بودند، از بیخ گوش من رد شوند. گر چه وقتی که خم شده بودم یکی از آنها به پشت من خورد و مرا نقش بر زمین کرد و با صورت به زمین خوردم. امّا آسیب بیشتری ندیدم.
اگر سیبها را بزرگ نگیریم، به سادگی میتوان پذیرفت که هشت تا سیب یک کیلوگرم وزن دارند. پس هر سیب کم و بیش گرم وزن دارد و سیبی که 12 برابر سیب معمولی قد داشته باشد، باید 12×12×12=1728 بار سنگینتر باشد. یعنی حدود 1728×125=216000 گرم یا کیلوگرم. سوییفت تا این جای کار را درست حساب کرده است و هر سیب را به اندازهی یک بشکه تشبیه کرده است.
اما هنگامی که این سیب بزرگ از بالای درختی بار بلندتر از درختان معمولی میافتد، ضربهی سنگینی وارد میکند. این سیب بالای درخت، بار سنگینتر از سیبهای معمولی است. هم چنین 12 بار بالاتر از سیبهای معمولی جای گرفته است. از آنجا که انرژی پتانسیل ذخیره شده در جسم از دستور محاسبه میشود، انرژی پتانسیل ذخیره شده در این سیب باید 124=20736 بار بیشتر از انرژی پتانسیل ذخیره شده در یک سیب معمولی روی یک درخت معمولی باشد.
وقتی این سیب میافتد و به پشت گالیور میخورد، این انرژی پتانسیل به انرژی جنبشی تبدیل میشود که با انرژی جنبشی یک گلولهی توپ قابل مقایسه است. پس از این ضربه گالیور نمیتواند زنده بماند.
اگر چه بد نیست به یاد بیاوریم که جاناتان سوییفت در سال 1726 سفرهای گالیور را منتشر کرد و آیزاک نیوتن در سال 1727 از دنیا رفت و شاهکار خود در ریاضی و مکانیک را در سال نوشت. پس به جاناتان سویفت حق میدهیم. در زمان انتشار کتاب او تنها سال میگذشت که نیوتن مفهوم گرانش عمومی و نظریهی مکانیک کلاسیک را مطرح کرده بود. در صورتی که در بیشتر فیلمهای سینمایی امروز ضربههای قهرمانان فیلمها و صحنههای انفجار گلولههای توپ و خمپاره با نظریّهی مکانیک کلاسیک نیوتن هم خوانی ندارند. شاید روزی به این صحنههای فیلمهای سینمایی بپردازیم.